چطور به سادگی با اعتماد به نفس صحبت کنیم؟
چطور در صحبتکردن اعتمادبهنفس بالایی داشته باشم؟
تقریباً در تمام کلاسها و دورههایم میگویم که اگر مثل یک بنز آخر سیستم باشید، ولی بنزین نداشته باشید، نمیتوانید یک سانتیمتر هم جابهجا شوید. اعتمادبهنفس حکم بنزین را دارد. اعتمادبهنفس مهمترین عامل موفقیت است. باید کلمات دیگری را کنار اعتمادبهنفس بگذارم تا معنایی را که در ذهن دارم به شما منتقل کنم. وقتی میگویم اعتمادبهنفس، منظورم شجاعت و جسارت است؛ اینکه یک فرد جرئت این را داشته باشد که خطر کند. جسارت این را داشته باشد که امتحان کند.
در دوره و کلاسهایم خیلی پیش آمده است که فردی از صحبتکردن در جمع میترسد میگوید: من اعتمادبهنفس کافی برای صحبت ندارم، اما جلسة آخر در عین ناباوری یک سخنرانی حرفهای ارائه میدهد. یادتان باشد که اعتمادبهنفس ساختنی است! فقط باید راهش را یاد بگیرید.
مهمترین راز اعتمادبهنفس در دو کلمه چیست؟
میخواهم تمام کتابهای اعتمادبهنفس را در دو کلمه برای شما خلاصه کنم. کلاً اعتمادبهنفس فقط و فقط دو راز اصلی دارد. به نظر من، نبوغ و تسلط در سادهسازی است. یعنی اگر بتوانید یک مفهوم را ساده منتقل کنید، واقعاً توانمند هستید. اعتمادبهنفس یعنی مهارت و باور. همین.
اما این به این معنا نیست که کار آسان باشد. شما ابتدا باید خوب مهارتتان را قوی کنید. کسی که اصول فن بیان را بلد نباشد، معلوم است که همیشه از صحبتکردن میترسد. کسی که اصول رانندگی را بلد نباشد، معلوم است که از رانندگی میترسد. پس اصل اول در اعتمادبهنفس، یعنی داشتن مهارت کافی. به قول بزرگی: «اول اصول، بعداً وصول.»
نیمی از شرکتکنندگان دقیقاً در همین بخش اعتمادبهنفس ضعف دارند. دلیلش هم مشخص است؛ از دوران کودکی روی چنین مهارتهایی کار نشده است. در مدرسه و دانشگاه هم باز هیچ تغییری پیدا نکرده است.
اما بال دوم یعنی باور! بهصورت خیلیخیلی ساده باور یعنی فکری که شما درمورد خودتان میکنید. مثلاً ممکن است شما بیان خوبی داشته باشید و بخش مهارتیتان قوی باشد، اما با خودتان فکر کنید که سخنران خوبی نمیشوید و حتماً یک روز مسخرهتان میکنند یا آبرویتان میرود. اینها یعنی شما درون ذهنتان با خودتان درگیر هستید. دقیقاً مثل یک نفر که گواهینامة رانندگی دارد، اما خودش فکر میکند که تصادف میکند.
بحث باور خیلی عمیق است و معمولاً از دوران کودکی ما نشئت میگیرد. جای دیگری که یک باور محدودکننده برای ما ساخته میشود، تجربیات تلخ ما هستند. مثلاً من خودم در اولین سخنرانی جدیام کاملاً آبرویم رفت، اما چه کسی گفته است که این یعنی پایان بازی؟ مگر میشود شما رانندگی را شروع کرده باشید، ولی در عمرتان ماشینتان خاموش نشده باشد؟ مگر میشود کودکی راهرفتن را یاد بگیرد، ولی زمین نخورد؟ آیا منطقی است به کودکی که زمین خورده است بگوییم که تو به درد راهرفتن نمیخوری؟
خوب فکر کنید و ببینید کدام باورتان است که نمیگذارد شما بعد از داشتن مهارت رشد کنید؟
راز افزایش سریع یک مهارت چیست؟
همانطور که گفتم، یکی از بالهای اعتمادبهنفس، بحث مهارت است. من سعی کردم در این کتاب و دورهها و کلاسهای حضوری به علاقهمندان یاد بدهم که چطور فن بیانی قوی داشته باشند، اما این کافی نیست!
برای اینکه یک مهارت در شما تقویت بشود، باید تمرین و تکرار داشته باشید. وقتی میگویم مهارت، اولین کلمهای که باید یادتان بیاید تمرین است. هر چیزی که جنس مهارت داشته باشد، به تمرین نیاز دارد. مثل ساز زدن، آشپزیکردن، ورزشکردن، یادگیری زبان جدید و… . تمام این موارد مهارت هستند. پس اگر میخواهید در یک مهارت حرفهای شوید، تنها راه آن تکرار است.
چقدر زیبا میگوید مولوی:
هرکه رنجی برد، گنجش شد پدید هرکه جدی کرد، بر جودی رسید
چون گرانیها اساس راحت است تلخها هم پیشوای نعمت است
هرکه در قصری قرین دولتی است آن، جزای کارزار و محنتی است
راز ساختن باورهای قدرتمند
اما چطور باورهایمان را قوی کنیم؟ برای تقویت باور تکنیکهای زیادی هست که معمولاً در کلاسها و دورههای غیرحضوری فن بیان به شرکتکنندگان میگویم، اما یکی از مهمترین روشهای تقویت باور، داشتن یک الگوی مشابه هست. مثلاً در همین بحث فن بیان، شاید شما دوست داشته باشید که در یک همایش دانشگاه صحبت کنید، اما هر لحظه فکر میکنید که نه، من اگر این کار را کنم، قطعاً خراب میکنم و آبروریزی میشود!
با این تکنیکی که یاد گرفتید، باید یک نفر که تقریباً شرایط مثل شما را داشته است پیدا کنید و ارتباطتان را با او بیشتر کنید. اما این کار چه تأثیری دارد؟ گفتم باور از عمیقترین بخش ذهن میآید. وقتی شما یک نمونة موفق را که با خود شما شرایط مشابه دارد از نزدیک میبینید، ذهنتان با یک مثال نقض روبهرو میشود و بازیهایی را که تا الآن برای شما ساخته بود میشکند.
داشتن الگوی مناسب در هر موضوعی سرعت رشد شما را هزاران برابر میکند.
من از موریانه میترسم!
شاعر میگوید:
خراب نعرههای شیر، نشد پایبست هیچ خونه!
من از موریانه میترسم، که بغضش سرد و پنهونه!
جملهای را چند روز پیش خواندم که خیلی به دلم نشست: «وقتی تو سکوت داری میسازی، بقیه حتی نمیدانند به چه حمله کنند!» سکوت و تکرار یک راز بزرگ موفقیتهای پایدار است! خوب به جملة قبل دقت کنید؛ نگفتم راز موفقیت است، گفتم راز موفقیت پایدار است. خیلی از افراد شانسی و بیدلیل طعم موفقیت را میچشند و معمولاً بعد از یک مدت به حالت اولشان برمیگردند، اما کسانی که پشتکار دارند و در سکوت هر روز تلاش میکنند، نمیتوانید دستکم بگیرید!
به نظر من، این افراد فوقستارههای موفقیت هستند. کسانی که آرامآرام رشد میکنند و مسیر موفقیت را طی میکنند، اگر هم زمین بخورند، میدانند چطور میتوانند بلند شوند و به همان نقطة قبل برسند. اگر شما هم دوست دارید اعتمادبهنفستان زیاد شود، باید آرامآرام و با پشتکار تلاش کنید. اگر روزی پانزده دقیقه برای فن بیانتان وقت بگذارید، بعد از یک سال میشود نود ساعت! طبق گفتة آقای جاش کافمن، در کتاب چگونه در بیست ساعت هرچیزی را یاد بگیرید: «اگر شما بیست ساعت به روش درست در هر حوزهای تمرین کنید، به سطح خوبی از آن مهارت دست پیدا میکنید.»
پس گول شیطان راندهشده را نخورید و عجله نکنید. آرامآرام امپراطوریتان را بسازید و کیف کنید.
تصویرسازی را جدی بگیرید
موضوع تصویرسازی را خیلی جدی بگیرید. متأسفانه بعضی از افراد سودجود از این موضوع علمی سوءاستفاده کردهاند و حقایقی را درمورد تصویرسازی با خرافات ترکیب نمودهاند. تحقیقات علمی ثابت کرده است افرادی که یک مهارت را با تصویرسازی تمرین میکنند، از نظر مغزی رشد بیشتری در آن مهارت داشتهاند. آنها این تحقیق را بر روی تیراندازان و بسکتبالیستها انجام دادند و پاسخ مثبت بود، یعنی آنها را به دو دستة تقسیم کردند: دستة اول کسانی که اصلاً تمرین ذهنی و تصویرسازی ذهنی نداشتند و دستة دوم که تصویرسازی کرده بودند. نتیجه این بود که دستة دوم نتیجة بهتری گرفته بودند.
متأسفانه افراد سودجو این بخش ماجرا را پنهان میکنند؛ آنها به شما میگویند: «هرچیزی را که میخواهید تصویرسازی کنید.» این یک دروغ است. دقیقاً مثل آن جوک معروف که فردی خواب بنز میبیند، ولی وقتی سوارش میشود، داخلش شبیه پراید است. چرا؟ چون هیچ تصویری در واقعیت از داخل بنز در ذهنش نیست!
این حرفم را جدی بگیرید؛ زمانی شما میتوانید تصویرسازی کنید که تسلط حداقلی روی آن مهارت داشته باشید. مثلاً من زمانی که در دانشگاه شریف سخنرانی داشتم، روز قبلش سالن را از نزدیک دیده بودم. همین موضوع باعث شد بتوانم در ذهنم تصویرسازی کنم که قرار است چه کار کنم. پیشنهاد میکنم اگر در دانشگاه کنفرانس دارید، حتماً روز قبل از جایگاه استاد به همکلاسیهایتان نگاه کنید و سعی کنید تا روز ارائه چند بار تصویرسازی داشته باشید.
رازی به اسم آگاهی
آخرین تکنیکی که قرار است یاد بگیرد، راز آگاهی است. آگاهی با اطلاعات و دانش فرق میکند. تمام این تمرینها و نکاتی که تا اینجا یاد گرفتید، شاید روزهای اول بهصورت اطلاعات در ذهن شما قرار بگیرید، اما هرچقدر آنها را تکرار کنید و بهصورت عملی از آنها استفاده کنید، کمکم به آگاهی تبدیل میشود و در جانتان مینشینید.
بسیاری از بزرگان سخن فکر نمیکنند که الآن از کدام تکنیک استفاده کنند، الآن قصه بگویند یا طنازی کنند و… . آنها حرف میزنند و آگاهیشان به آنها کمک میکند. بازهم مثال رانندگی را میزنم؛ روزهای اول اطلاعات دارید و هر لحظه با خودتان فکر میکنید چه زمانی باید ترمز کنید، چه زمانی باید کلاج بگیرید، چه زمانی باید دنده عوض کنید و… . همة اینها اطلاعات است. اما بعد از یک مدت همة آنها به آگاهی تبدیل میشود و شما بهصورت ناخودآگاه رانندگی میکنید.
منبع: کتاب ۳۵ ترفند فن بیان و سخنرانی برای دانشجویان نویسنده بهامین دادرس