چگونه غیرمستقیم حرف بزنیم؟
چگونه غیرمستقیم حرف بزنیم؟ داستان قصه گفتن از کجا شروع شد؟
این مقاله میخواهم به شما یاد بدهم که چگونه غیرمستقیم حرف بزنید؟ راستش قبل از هر موضوعی باید یکم با روانشناسی آشنا شویم!دوستان خوبم همه مردم از مورد اتهام بودن خوششان نمیاید. وقتی انگشت اشاره مستقیماً به سمت آنها نشانه رود چهبسا بدشان هم میآید. اینجا دقیقاً جایی است که ما میخواهیم حرفمان را بزنیم ولی اگر مستقیماً به او اشارهکنیم، معمولاً اوضاع خوب پیش نخواهد رفت. اجازه بدهید یک داستان برایتان تعریف کنم.
استاد قد کوتاه من
در دانشگاه من یک استادی داشتم قدکوتاه و کچل و بهشدت باهوش. روز اول کلاس با لحنی ناراحت و تقریباً عصبانی گفت وایی این بچههای ترم بالایی کشتن منو! من نمیدونم چطور به اینها بفهمانم که من پروژهای که معرفی کردم رو باید قبل از امتحانات به من برسانند تا من بتوانم حسابی روی پروژه متمرکز شوم. هنوز که هنوزِ دو سهتایی هستند که اذیت میکنند و دیر تحویل میدهند. یکی از اونها یه دخترِ سانتی مانتاله که فکر میکنه با اسسسستاااااد گفتن میتونه از من نمره بگیره! یکی دیگشونم میگه من بابام مرده!! پسفردا میخواهی بروی برای عرض تسلیت میگه نه استاد شهرستان فوتشده بردیمش اونجا!!
شما ببین از همین داستانهایی که برای ما تعریف کرد ما چه چیزهایی میفهمیدیم! یک: این استاد روی پروژه و زمان اون حساسِ. دو: این استاد رو نمیشه با ناز اشوه گیر آورد. سه: این استاد نسبت به شاگردانش مسئولیت پذیره و یکهو دیدی به خاطر مشکل دانشجویش خواست اقدامی هم انجام بده! چهار: این استاد از دروغ بدش میآید؛ و…
اما چطور این استاد تمام این حرفها را به طور غیرمستقیم به ما زد؟
هنر قصهگویی و داستانسرایی (Story telling)
به این روش میگویند هنر داستانسرایی و قصهگویی! اگر میخواهید غیرمستقیم حرف بزنید باید قصه گوی حرفهای باشید؛ اما قصهگویی و داستانسرایی به این معنا نیست که یکی بود یکی نبود برای شخص بگوییم. اینکه دوربین و زاویه دیدش را جابهجا کنیم و حواسش را از موضوع پرت کنیم و تصویر جدیدی را به او نمایش دهیم میشود هنر قصهگویی. میتوانید یک سخنرانی از سایت تد را هم درباره هنر قصه گویی ببینید.
داستان رفتار دوستتان با خودتان را بگویید
مثلاً یک شخصی بیاجازه وسایل شمارا در محل کار برمیدارد و شما صلاح دیدهاید که مستقیماً به او چیزی نگویید. (در بعضی مواقع خوب است که مستقیماً و باشهامت حرفمان را به مخاطب بزنیم اما فرضاً اینجا میخواهیم از این روش استفاده نکنیم) خوب حالا روش کار به این صورت است، از روزی میگویید که در شرکت قبلی با یکی از همکارانتان درباره این موضع بحث کردید و این کار باعث شد کارتان را رها کنید. حالا مخاطب با خودش میگوید اوه اوه گویا این آدم روی این موضوع حساس است و دفعهی بعد بیشتر دقت میکند.
قرآن و مثنوی
چگونه غیرمستقیم حرف بزنیم؟ اگر کلا هم قران نخوانده باشید بعید میدانم داستان ابراهیم و موسی و عیسی و قوم بنیاسرائیل و گوساله سامری و… به گوشتان نخورده باشد. چرا خدا در کتاب آسمانیاش بخشهای زیادی را به تعریف وقایع تاریخی میپردازد؟ (تعریف ماجرا و داستان و تاریخ را در این مقاله یک معنی در نظر میگیریم) دلیل ساده است! خدا میداند اگر مستقیم به ما اشاره کند ما گارد میگیریم بنابراین با این روش با ما حرف میزند.
کتاب مثنوی مولانا هم که نگم براتون! پر از داستان و نکتههایی است که اگر مولانا آنها را خارج از داستان برای ما تعریف میکرد، همه میگفتند که این مولانا چقدر پند و اندرز و توصیه و … دارد. ولمان کن بابا.
چند نکته در تعریف داستان
به جزئیات بپردازید:
تا جایی که میتوانید با گفتن اسم و مکان و تصویری کردن صحبتتان باعث شوید مخاطب درگیر شود. مثلاً من در داستان استاد دانشگاه او را چاق و کچل و باهوش معرفی کردم تا ذهنتان را درگیر کنم.
تیکه نیندازید:
جوری برای مخاطب نتیجهگیری نکنید که ناراحت شود یا حس کند که میخواهید او را زیر سؤال ببرید!
از داستان دیگران استفاده کنید:
میتوانید بگویید یه استادی داشتم همیشه میگفت فلانی این کار رو نکن. با این روش طرف کاملاً احساس میکند که انگشت اتهام بر روی او نیست! و شما دارید خودتان را مثلاً میزنید!